http://persian.euronews.com/

۱۳۹۰ آبان ۲۱, شنبه

مذهب از دید کارل مارکس

مذهب از دید((کارل مارکس))

برای المان نقد بر مذهب ،عمدتا به سر رسیده است و نقد بر مذهب پیش شرط همه  نقدهاست.موجودیت  دنیوی خطا-پس از انکه نیایش اسمانیش بر معبد و محراب مردود گردید –برملا شده است.انسانی که در واقعیت افسانه ای اسمانها،موجودی ما فوق بشر را جستجو می کرده وفقط بازتابی از خویشتن را یافته است،دیگر به ان تن در نخواهد دادکه فقط تصویر بدلی خودش فقط یک(موجود)غیر انسانی را بیابد.اوواقیعت حقیقی را جستجومی کرد و باید جستجو کند.
شالوده نقد غیر مذهبی عبارت از این است که. مذهب را می افریند ومذهب نیست که انسان را می افریند.ودر واقع ومذهب خود اگاهی وعاطفه انسانی است که یا هنوز خود را نیافته یا انکه تا کنون خود را دوباره گم کرده است .البته انسان ،موجودی انتزاعی نیست که خارج از جهان لمیده باشد .انسان در رابطه با جهان بشر ،حکومت وجامعه است.این حکومت و جامعه است که مذهب (یعنی)جهان اگاهی وارونه را می سازد.زیرا که این جهان وارونه است ومذهب،تئوری عمومی این جهان است،خلاصه ای از دائره المعارف انست،شکل عامه پسند منطق ان ست،جوهر شرف معنوی ان ست،شوروحرارت ان است،مکمل تشریفات ان است،بنیان کلی تسلی وتوجیه ان است.مذهب تحقق افسانه ای ذات انسانی است زیرا سرشت بشری دارای واقیتهای حقیقی نیست.بنابراین مبارزه علیه مذهب،مبارزه مستقیم علیه ان جهانی است که عطر معنوی ان،مذهب می باشد.
فقر مذهب ضمن انکه بیان فقر واقعی است،در عین حال اعتراض علیه فقر واقعی نیز می باشد.مذهب اه وفغان مخلوق در تنگنا افتاده است،احساس به یک جهان بی احساس است،همانطوری که روح یک کیفیت بی روح است.مذهب تریاک مردم است.
مذهب به مثابه خوشبختی تخیلی  مردم است واز بین بردنش به مثابه مطالبه خوشبختی واقعی انهاست.مطالبه کنار گذاشتن خیال پردازی ها در مورد کیفیت ان است،مطالبه کنار کذاشتن کیفیتی است که به خیال بافی ها احتیاج دارد .بنابراین نقد بر مذهب ،نطفه نقد برزخی است که جلوه قدس ان،مذهب است
نقد،گلهای سیالی  زنجیرها را پر کرده است،نه به خاطر انکه انسان زنجیر خشک وکسل کننده ای را حمل کندبلکه به خاطر انکه زنجیررا به دور افکندوگلهای زنده را بچیند.نقد بر مذهب،انسان را از اشتباه بیرون می اورد تا به این ترتیب فکر کند،عمل نماید،واقیت خود را همچون انسان ازاشتباه بیرون امده  وبر سر عقل امده ای،ترسیم نمایدوبه این ترتیب بگردخودبگرد خورشید واقعی خویش بچرخد.تا زمانی که انسان بگرد خود بچرخد،مذهب فقط خورشیدی تخیلی ایست که بگرد انسان می چرخد.
بنابراین وظیفه تاریخ است که بعد از انکه حقیقت اخرت از میان رفت،حقیقت دنیا را مطرح سازد.وظیفه فلسفه-که در خدمت تاریخ قرار دارد-این است که بعد از برملا شدن اشکال مقدس  از خود بیگانگی انسان،در وهله اول از خود بیگانگی را دراشکال نامقدس ان افشا نماید.به این ترتیب نقد بر اسمان مبدل به نقد زمین،نقد مذهب تبدیل به نقد بر حقوق و نقد بر الهیات مبدل به نقد بر سیاست می گردد.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر