http://persian.euronews.com/

۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

نظر شما در باره حجاب چیست؟

حجاب نشانه بردگی زن؟هرچه با حجاب تر نایاب تر؟؟



پرندگان انقدرسرگرم دانه خوردن میشوندکه پرواز را از یاد می برند.گاهی سنگ کودکی؛بازیگوش یاداورپروازبرای انهاست


هنر در نظام سرمایه داری.چیزی جز بازتولید خرافات واستثمار نیست.


انجا که بیم وهراس سایه افکند.شادی جای نیست(ارنست اپیکور)


سرنوشت خود را با افکارتعین کنید(کارایل)


نظ یادتون نره با تشکر......

۱۳۹۰ آذر ۱, سه‌شنبه

برخورد پلیس دانشگاه کالیفرنیا با دانشجویان

پلیس دانشگاه کالیفرنیا هنگامی که تصمیم می‌گیرد کمپ‌های برپاشده در سطح دانشگاه را جمع‌آوری کند، عده‌ای از دانشجویان را دستگیر می‌کند. سایر دانشجویان نیز طی حرکتی اعتراضی بر روی زمین می‌نشینند تا به صورت مسالت آمیز مانع اعزام دانشجویان دستگیرشده به بازداشتگاه شوند. اما یکی از پلیس‌ها به نام «جان پایک»، علیه دانشجویان بی دفاع از حجم زیادی از اسپری فلفلی استفاده می‌کند.((سیستم سرمایه داری غرب که دم ازازادی بیان و.....می زندزمانی که پای سود به میان می اید ادعاهایش یادش می رودوهمه چیز را بر اساس سود می سنجد ازادی بیانی که دم از ان می زندفقط به خاط ان است که بتواند سود بیشتری با این حربه به دست بیاورد دم از حقوق بشر می زند در حالی که خودش با برخورد به اعتراضات ول استریت .پلیس با برخورد وحشیانه خود به مردم نشان می دهد که سرمایه داری دیگه رنگ خودش رو باخته و نمی تواند بیشتر از این دوام بیاورد.به خط اخر رسیده.))

کاهش سن شروع روسپی‌گری در ایران به کمتر از ۱۴سال

دویچه وله.

 

کاهش سن شروع روسپی‌گری در ایران به کمتر از ۱۴سال

 

بر اساس آخرین تحقیقات صورت گرفته درباره روسپیان ایران، ميانگين ورود دختران به بازار كارگری جنسی به كمتر از ۱۴ و ۱۵ سال رسيده است. سعید مدنی جامعه‌شناس می‌گوید میزان تحصیلات روسپیان تازه نسبت به گذشته بالا رفته است.»

 

تازه‌ترین آمار و تحقیقات صورت گرفته درباره روسپیان حاکی از آن است که ميانگين ورود دختران به بازار كارگری جنسی به‌شدت كاهش پيدا كرده و به كمتر از ۱۴ و ۱۵ سال رسيده است.
به گفته سعید مدنی جامعه‌شناس این آمار که در مجله اجتماعی دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران منتشر شده نشان می‌دهد، در سال ۴۷  ميانگين سن زنان كارگر جنسی ۳۰ سال اما در سال‌های اخير ميانگين سنی ورود زنان به بازار كارگری جنسی به كمتر از ۱۴ و ۱۵ سال رسيده است.»
به گزارش روزنامه شرق، آقای مدنی در اولین كنگره روان‌پزشكان ايران از کم شدن نسبت زنان كارگر جنسی مهاجر خبر داده و گفته است: «اگر در سال ۴۷، ۹ و نیم درصد زنان كارگر جنسی تهران، اهل تهران بودند امروز مطالعات اخير نشان می‌‌دهد نزديک به ۵۰ درصد اين زنان در تهران هستند و سهم بيشتر متعلق به استان تهران است.»
این جامعه شناس از تغيير شاخص‌های مشكلات اجتماعی بر اساس آخرین آمار روسپیان ایران نتیجه گرفته است، «امروز شاهد كاهش ميانگين و دامنه سنی زنان كارگر جنسی هستيم.»
روسپی‌گری، شغل دوم
بر اساس این تحقیقات اغلب روسپیان جدید نيازهای اساسی و اوليه زندگی خود ‌را با شغل اول تامين می‌كنند و روسپی‌گری را به عنوان شغل دوم برای از بين بردن نابرابری‌‌های اجتماعی با ديگر دختران هم سن و سالشان انتخاب مي‌كنند.
تغییر میزان تحصیلات از دیگر ویژگی‌های دخترانی است که در سال‌های اخیر وارد بازار جنسی شده‌اند. این تحقیقات نشان می‌دهد نسبت زن كارگر جنسی بی‌سواد امروز ناچيز است و در مقابل سطح تحصيلات بالا رفته است.
آقای مدنی در اولین کنگره روان‌پزشکان ایران درباره میانگین سنی مشتریان روسپی‌ها گفته است: «آمار نشان می‌‌دهد مردانی در رده سنی ۳۰ تا ۵۰ سال بیشترین مشتری زنان كارگر جنسی هستند و بعد جوانان قرار دارند.»
سعید مدنی بخشی از اين تغييرات را محصول تغييرات اجتماعی می‌داند که تا حدی اجتناب‌ناپذيرند اما در برنامه‌ریزی‌های صورت گرفته برای هدایت مشکلات، این موضوع یا مسكوت مانده يا به صورت غلطی پيگيری شده است.
حسین ساجدی‌نیا، رییس پلیس تهران چندی پیش ادعا کرده بود، «در تهران فقط ۱۰۰ زن خیابانی وجود دارد که پلیس محل‌های فعالیت این افراد را شناسایی کرده و به زودی این افراد جمع آوری می شوند.»
به گفته سعید مدنی مقابله تهاجمی و جرم‌انگارانه با پدیده روسپی‌گری پاک کردن صورت مسئله است. این جامعه شناس از بين بردن منطقه خاک سفيد در تهران را یکی از نمادهای پاک كردن صورت مساله و ظاهر مشكل دانسته است.

۱۳۹۰ آبان ۲۹, یکشنبه

برهنه شدن ده ها زن در اسرائیل در حمایت از علیا ماجده المهدی

برهنه شدن ده ها زن در اسرائیل در حمایت از علیا ماجده المهدی
ده ها زن در اسرائیل(گروه حمایت از حقوق زنان) در حمایت از علیا ماجده المهدی برهنه شدند و عکس خود را منتشر کردند. این دختر جوان مصری که در آستانه ی 20 سالگی اش عکسهای برهنه ی خود را منتشر کرد به محدودیت های موجود برای زنان معترض است.(بیاید ما با حمایت از علیا ؛جهل وخرافه ؛ وسنتهای غلت جامعه را به عقب برانیم وجامعه انسانی به جای ان جای گزین کنیم که در ان یک جامعه شاداب وانسانی ؛بدون فقر .ناعدالتیها.بدون کودکان خیابانی بدون فحشا با ریشه کن کردن فقر(سرمایه داری) .مذهب و غرافات در جامعه؛ یک دنیای بهتر بسازیم که در ان همه چیز اعم از تمام چیزهای که انسان می تواند با ان زندگی انسانی ودنیای شاد وپر از محبت به جای شکنجه وکشتار وکینه داشته باشیم.

رضا آزموده: سخنی با نیروهای موسوم به چپ ایران، پیرامون حرکت اعتراضی علياء المهدي

Bookmark and Share

رضا آزموده: سخنی با نیروهای موسوم به چپ ایران، پیرامون حرکت اعتراضی علياء المهدي


reza-azmon
دختری مصری ، در شرایطی که اسلام سیاسی دارد تلاش میکند در مصر قدرت را بدست بگیرد ، احساس خطر کرده که حقوق زنان بیش از گذشته پایمال شود و با یک حرکت تابو شکن و شجاعانه به اسلام سیاسی حمله میکند و توجه جامعه مصر و مردم آزادیخواه جهان را به این خطر جلب میکند و جنبشی را حد اقل تاکنون در دنیای مجازی به راه میاندازد و به نوعی ، از همه آزادیخواهان کمک میطلبد ، جدای از اینکه این حق فردی وی هست که عکسهای لخت خود را روی وبلاگ شخصی خودش بگذارد ، حق وی نیز هست که با این حرکت به اسلام سیاسی تهاجم کند .
ولی متاسفانه ، ما شاهد بودیم از احزاب چپ ایران ، تنها حزب کمونیست کارگری برای دفاع از این دختر و جنبشی که تا این نقطه در دنیای مجازی راه انداخته به پا خواست ، و رسما با بیانیه و مصاحبه و پخش خبر و ورود به سایتهای مختلف مصری و غیر مصری و .............به دفاع از این دختر و حرکت آزادیخواهانه و انقلابی وی بلند شد . باز هم متاسفانه این نیروها ، به صورت پراکنده در مقابل این حرکت حزب ، ایستادند و حمله کردند ( البته در مقاطع مختلف ما شاهد این گونه واکنشها بودیم ) حالا حرف من این نیست که چرا در مقابل ما ایستادند ، میخواهم از این دوستان بپرسم چرا در مقابل حرکت اعتراضی این دختر ایستادید ؟
شاید به خاطر این که : پرچم سرخ دستش نیست ! یا داس و چکش برنداشته ! یا از سوسیالیسم حرفی نزده ! یا از طبقه کارگر نیست ! یا حزبی معینی را نمایندگی نمیکند و .................. نه دوستان ، شما از این که عکسهای لخت شده خود را آشکار کرده ناراحت هستید و نمیتوانید با ذهن آلوده به مذهب و مردسالاری خود از آن دفاع کنید ( خجالت میکشید ، شرم دارید ، به غیرت شما برمیخورد و ............. ) دیگر بقیه داستان توجیهات شما هست . ما کمونیستها خوب میدانیم که هر پدیده ای را در زمان و مکان و شرایط خودش بایستی بررسی و نتیجه گیری کرد ، شما با تامیم دادن این حرکت به اعضای حزب و به حتی زنان ایران نمیتوانید دفاع ما را از این حرکت به زیر سوال ببرید ، برای روشن شدن مطلب یک مثال میاورم :
شش ماه پیش یک پناهجوی ایرانی در هلند خودش را به آتش کشید ، این حرکت نتوانست و نمیتواند تغییر کیفی در سیاست راسیستی این دولتها ایجاد کند ، ولی همین حرکت در تونس توسط جوان دیگری صورت میگیرد و انقلاباتی را در منطقه و جهان شکل میدهد ، ما حتی نمیتوانیم همین حرکت دختر مصری را برای زنان ایران تجویز کنیم ، چون اسلام سیاسی در ایران ، در حاکمیت هست و با تبلیغ گسترده ، که این زنان میخواهند فساد را جاری کنند ، به شدت میتواند آنها را سرکوب کند ولی ما شعار حجاب برگیران را دادیم ، چون آنجا حجاب اجباری شده و وقتی در ابعاد گسترده حجاب برگیرند ،این حمله به اسلام سیاسی صورت گرفته و جنبشی را راه میاندازد ولی در مصر که هنوز حجاب اجباری نشده ، این دختر بایستی با حرکتی قوی تر توجه جامعه را به این تهدید جلب میکرد ، اگر قبول داشته باشید که هدف این دختر ، نشان دادن بدن خودش و یا تبلیغ سکس یا ........ نبوده ( که البته حق ایشان هست ) و طبق گفته خودش یک حرکت اعتراضی به تهدید روی کار آمدن نیروهای اسلامی بوده ، خوب سوال این هست ، شما در کجا هستید ، چرا از وی دفاع نکردید و چرا به مدافعین وی حمله میکنید ؟ شما با این حرکت خود به اسلام سیاسی باج میدهید شما به آزادی زن بی توجه هستید شما حتی به حقوق فردی افراد اعتقادی ندارید . امیدوارم دلیلی برای ادامه حیات سیاسی خود داشته باشید .
رضا آزموده ۱۹ نوامبر ۲۰۱۱ هلند

۱۳۹۰ آبان ۲۶, پنجشنبه

اعتراض جنجال برانگیز یک فمنیست مصری علیه اسلام گرایان

ازادی بیان. یک دختر وبلاگ نویس، فمنیست و سکولار مصری که امروز بیست ساله می شود، با درج عکس های برهنه هنری خود در وبلاگ ش به اعتراضی سمبلیک علیه فشار رو به افزایش اسلام گرایان علیه سکولارها و زنان در مصر دست زده است، اعتراضی که به شکسته شدن تابوها در جامعه مصر تعبیر و به یک جنجال رسانه ای بدل شده است.
علیاء ماجدة المهدی که دانشجوی رشته ارتباطات و هنرهای رسانه ای دانشگاه آمریکایی قاهره است، در وبلاگ خود (یادداشت های یک زن انقلابی) علاوه بر انتشار چند نمونه از «هنر عریان»، تصاویری عریان از خود را نیز منتشر کرده و دراین باره نوشته است که این اعتراضی ست برای فقدان آزادی بیان در مصر زیرا برهنگی می تواند «واقعیت عریان» را به نمایش بگذارد.
علیاء در صفحه فیس بوک خود نوشته است با این اقدام «فریاد اعتراض علیه جامعه ای خشن، مردسالار، تبعیض گرا، نژاد پرست و مملو از آزار جنسی و دوروئی را بازتاب داده» است.
وی که به همراه دوست پسرش کریم در جریان انقلاب مصر علیه حسنی مبارک نقش فعالی داشت، در فیس بوک خود به ذکر مواردی از فشار اسلام گرایان علیه سکولارها پرداخته است از جمله وقتی در میدان تحریر دست در گردن دوست پسرش جلوی چادرشان نشسته بودند گروهی از اسلام گرایان بعد از تهدید آنها، چادرشان را خراب کردند. یک بار دیگر هم اسلام گرایان به وی که دامن پوشیده بود و مشغول گوش دادن به سرودی انقلابی در میدان تحریر بود تذکر دادند که پاهایش را بپوشاند و وقتی با بی اعتنایی وی روبرو شدند گروهی از اسلام گرایان از جمله یک زن به سوی وی حمله ور شدند.
علیاء می گوید: زنانی که با حجاب در خیابان ظاهر می شوند تحت فشار خانواده مجبور به این کار می شوند زیرا نمی خواهند در خیابان مورد ضرب و شتم قرار بگیرند. همیشه زنان هستند که باید فرمانبردار باشند و هر لباسی که مردان حکم کردند بپوشند. به عنوان یک اعتراض سمبلیک علیاء از مردان نیز خواست که با حجاب ظاهر شوند.
انتشار تصاویر برهنه علیاء با واکنش های بسیاری روبرو شده است، بسیاری از جوانان به ویژه زنان مصری این اقدام را شجاعانه و ساختارشکن خوانده اند و به حمایت از وی برخاسته اند، در حالی که برخی سنت گرایان نیز آن را شرم آور خوانده اند. در عین حال میزان بازدیدکنندگان وبلاگ علیاء از روز یکشنبه گذشته تا به امروز به نزدیک به یک میلیون نفر رسیده است
علیاء : «انقلاب هنوز تمام نشده، ما هنوز پیروز نشده ایم، مصر به یک انقلاب اجتماعی نیاز دارد.»

برخی خبرها حاکی است که این وبلاگ در برخی از کشورها از جمله ایران و امارات نیز مسدود شده است، اما خبر انتشار این تصاویر در برخی از رسانه ها از جمله دیلی نیوز و ای بی تی و خبرگزاری آنسا ایتالیا به پوشش این خبر پرداخته اند.
در مصر که نخستین انتخابات پارلمانی ش پس از سقوط حسنی مبارک در بیست و هشتم نوامبر برگزار خواهد شد، اسلام گرایان در دو دهه اخیر آزادی زنان را محدودتر کرده اند، از جمله زنان به دلیل ترس از واکنش متعصبان مذهبی ناچار شده اند به تدریج به لباس های پوشیده تری روی بیاورند.
بسیاری از سازمانهای زنان و چپ گرایان مصری پس از سقوط حسنی مبارک مورد حمله اسلام گرایان افراطی قرار گرفتند و حتی جامعه حتی جامعه مسیحیان مصر که نقشی موثر در انقلاب مصر داشت نیز از این حملات در امان نماندند.
با این حال همچنان که علیاء و بسیاری از دانشجویان مصری می گویند: «انقلاب هنوز تمام نشده، ما هنوز پیروز نشده ایم، مصر به یک انقلاب اجتماعی نیاز دارد.»حیان مصر که نقشی موثر در انقلاب مصر داشت نیز از این حملات در امان نماندند.

۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

چرا مسلمان نیستم

باد در موهایم می وزد
          
نادیه از مراکش


من اسلام را ترک کردم نه بعنوان عکس العملى علیه رفتار و کردار اسلامیون یا نه بدلیل اینکه در دوران کودکیم بخاطر اصول اسلامى دچار محرومیت شده باشم. من اسلام را بدلیل غیر عقلایى و غیر منطقى بودن آن کنار گذاشتم. من ذاتا انسانى منطقى هستم. والدینم مهاجرین مراکشى ساکن ایالات متحده بودند. آنها آمریکا را دوست داشتند اما اسلام را هم دوست داشتند. من بعنوان مسلمان، تربیت شده و بار آمدم اما به روشى ملایم و با محبت و مهر. من حجاب داشتم اما لباسهاى تیپیک آمریکایى از قبیل بلوزهاى اسپرت و شلوارهاى جین مى پوشیدم. در دوران نوجوانى و جوانى بسیار به مسلمان بودنم مى بالیدم. مسلمان بودن مرا از سایرین متمایز مى کرد و برایم غرورآفرین بود تا جایى که حتى خود را از بقیه برتر هم مى پنداشتم. من خود را متعلق به دین "حقیقت" مى دانستم که انحصار کلمه خدا را از آن خود مى دانست.
در حدود ٢٥ سالگى تصمیم گرفتم که دیگر باید ازدواج کنم. البته باید با یک مسلمان ازدواج مى کردم. من بر خلاف مردان مسلمان، آزادى ازدواج با افراد غیر مسلمان را نداشتم. به مراکش سفر کردم تا بتوانم همسر آینده ام را پیدا کنم. طولى نکشید که با مرد جوانى هم سن خود آشنا شده و عاشق او شده و با هم ازدواج کردیم. در ابتدا به نظر مى آمد که او شیوه و روش "آمریکایى" زندگى مرا پذیرفته است. اما طولى نکشید که شروع کرد مرا تشویق کند نحوه لباس پوشیدن، حرف زدن، نگاه کردن به دیگران، غذا خوردن و فکر کردن خود را تغییر بدهم. پیام او این بود: "تو یک زن مسلمان خوب نیستى. همسرم فکر مى کرد من بى چشم و رو و "ولو" هستم چون در خیابان به دوستانش سلام مى کردم. او تقریبا داشت مى مرد وقتى من پا را از گلیم خود فراتر گذاشته و با یک مرد آمریکایى که روزى ملاقات کردم، دست دادم. او از اینکه گاهى گردنم از لابلاى یقه لباسم پیدا مى شد یا طرح پاهایم از پشت دامنهاى کتانى ام مشخص مى شد، وحشتزده مى شد.
کار او به لباسهایم محدود نشد. همسرم دوست نداشت من به خوانندگان و یا برنامه هاى رومانتیک تلویزیون نگاه کنم. دوست نداشت من به آهنگهاى عاشقانه گوش کنم و وقتى یکبار تئورى تکامل را برایش شرح مى دادم تقریبا داشت از فرط وحشت از حال مى رفت. او برایم شروع به وعظ درباره اسلام کرد. من گوش مى دادم. سپس مطالعه کردم. اطمینان داشتم که مى توانم به او ثابت کنم که اصلا نفهمیده اسلام واقعا درباره چیست. اما در کمال ناباورى و شوک، متوجه شدم که این خود من هستم که اصلا نمى دانم اسلام چیست و اسلام واقعى کدامست.
برایم اسلام بتدریج از یک دین خوش خیم، یک مذهب تسکین بخش به یک فرقه وحشت آور و سرکوبگر تبدیل شد. سعى مى کردم به خودم بقبولانم که اشتباه مى کنم. اما هر چه بیشتر مى خواندم بیشتر قانع مى شدم که چقدر در اشتباه بوده ام.
به جدایى از همسرم که مرا بسیار محدود مى کرد فکر کردم اما علیرغم خصوصیات هیتلر مابانه اش، عمیقا عاشق او هستم. مطمئنا اگر او بفهمد کافر شده ام، مرا خواهد کشت! از این رو من هر روز آئین و مراسم دینى را بجا مى آورم و احساسات واقعیم را نسبت به دین اسلام پنهان مى کنم. دینى که جز اشاعه نفرت، پیغام دیگرى ندارد.
البته من قدمى به نفع احساسات و عقایدم برداشتم: وقتى با همسرم به آمریکا بازگشتیم، حجاب خود را برداشتم. همسرم از این کار من داشت سکته مى کرد. اما دیگر نتوانست آن تکه پارچه بدترکیب را دوباره به روى سر من برگرداند.
تا امروز من از احساس ناشى از وزش باد در موهایم لذت مى برم که همیشه به من یادآورى مى کند که گرچه زندگیم محدود و کنترل شده است، اما فکرم آزاد است.
www.azadiansan0.loxblog.com

۱۳۹۰ آبان ۲۱, شنبه

زندگی یک انسان تحط تسلت خرافات و سنتهای عقب افتاده جامعه


زندگی یک انسان تحط تسلت
خرافات و سنتهای عقب افتاده جامعه

از روزی که به یاد دارم کودک
نبودم وقتی بچها را می بینم که بازی می کنند حسرت می خورم بعضی وقتها بغض گلویم را
می گیرد نمی توانم حرف بزنم گفتی از زندگیم بگم بله من صبا هستم 28 سال سن دارم با
دختر وپسر و شوهرم زندگی می کنم .
هنوز شش ماهم نشده بود که
مادرم را از دست دادم من ماندم وپدرم،پدرم ادم خوبی بوداما چون مذهبی و مرد سالار
بودهر چه اون می خواست باید همون می شدهفت ماهم بود که دادنم به عمه ام هیچ وقت
محبت مادر نداشتم کم کم که بزرگ شدم مشکلاتم بیشتر شد 5سالم بود بابام من رو به
خانه اورد بدبختیهایم شروع شد هیچ وقت احساس کودک بودن وبازیهای کودکانه نکردم
هنوز بچه بودم  که دائما می گفتند دختر
نباید انقدر بیرون برود،اخه زن بابا هم داشتم همیشه می گفت دختر رو چه به بازی  گوشی ،باید کارهای خانه و بچه داری یاد بگیرد
کلاس دوم دبستان بودم که همیشه توی گوش بابام می خوندند که صبا درس می خواهد
چکار،من هم خیلی مدرسه رو دوست داشتم فکرو ذکرم شده بود مدرسه اخه نصف روز از محیط
خانه دور بودم برای من هم خیلی خوب بود.

همشه بابام می گفت همین امسال درس بخون چون خیلی پرو
شدی .تا می خواستم برم بازی کنم بابام می گفت دختر نباید زیاد بره بیرون  همش ارزو می کردم کاش پسر بودم چون انقدر کفته
بودند دختری ،دیگه از خودم بدم می اومد اینقدر تو گوشم خونده بودند که دختر هر چه
زود تر بره خونه بخت بهتره،دیگه باورم شده بود من هم که خیلی بچه بودم هیچی حالیم
نبود.خلاصه با هزار بد بختی تا سال اول راهنمای درس خوندم .که خواستگاری هایم شروع
شد اونم دست خودم نبود  هر کدوم از نظر
مالی وضع خوبی داشت انتخاب می شد من هم که اصلا دوست نداشتم ازدواج کنم،راستش چیزی
هم از ازدواج حالیم نبود با اینکه خیلی هم درک نمی کردم  هر وقت کسی می امد خواستگاریم  حس می کردم دنیا به اخر رسیده هیچ دل خوشی
نداشتم ولی یه جورای هم می خواستم از دست این زندگی خلاص بشم سیزده سالم بود که
عاشق شدم  چیزی از عشق و عاشقی حالیم نبود
فقط از کمبود محبت می خواستم با کسی درد دل کنم ،اونم از ته دل دوست داشتم اخه می دونست چه سختیهای کشیدم درکم می کرد اما
چه فایده به محض اینکه بابام فهمید  که
دزدکی تلفنی حرف می زنیم  می خواست من رو
بکشه خیلی هم کتک خوردم  می گفت تو با
ابروی خانوادگی ما بازی کردی من هم فقط گریه می کردم گفتم مگه جرم کردم؟کفت واسه
تو که دختری جرم کردی !چرا مگی من انسان نیستم ،اخه تو دختری پس فردا اگه کسی با
خبر بشه باید تا اخر عمرت بنشینی کنج خونه،زن بابام هم اومد مداخله کرد و نذاشت
اتفاقی برام بیفتد زندگیم از بر بدتر شد روزها گریه کردم اما فایده ای نداشت  خواستگارها هم هی می اومدند  من هم جواب رد می دادم  می گفتند دختر مثل پل است  هر کس و نا کس از روش رد می شه،بعد از اون نیش
زبانهای بابام و زن بابام شروع شدند  دیگه
خیلی کلافه شده بودم  یک روز توی اتاق خواب
بودم وقتی بیدار شدم  شنیدم که خانه همسایه
است برای خواستگاری یکی از اشنا هاشون اومده تا بابام فهمید
  دستش به دهنش می رسه کفت هرکه خودم بگم زنش میشید حرف مرد یکیه،بدون سوال و جواب چه می می
تونستم بگم خودشون همه کار و کردند .اسمش رضا بود از نظر قیافه اصلا به هم نمی
اومدیم اصلا نفهمیدم دیدم که زنش شدم اوایلش می گفتم خوب راحت شدم  دیگه یک نفسی
می کشم اما همش خیال بود . کم کم احساس می کردم که رضا بد بینه  به می گفت چرا
اینقدر تلفنی حرف می زنی  می گفتم دوستانم
هستند می گفت ازدواج کرده اید دوست می خواهید چکار ،خونه بابام شهرستان بود ما هم
کرج بودیم  هیچ اشنای نداشتیم  با خانواده برادر شوهرم زندگی می کردیم .


اولاش فقط دعوا می کردیم اما کم کم کتک هم شروع شد گاهی وقتها از برادر
شوهرم  هم کتک می خوردم  زندگیم شده بود گریه کردن روزی هزار بار ارزوی
مرگ می کردم ،چرا؟بچه که بودم نذاشتند که درسم رو بخونم  حدقلمی گذاشتند همسرم رو خودم انتخاب می کردم اما
فایده ای نداشت کسی رو نداشتم که باهاش درد دل کنم  حداقل خواهری یا برادری نداشتم که از خودم
بزگتر باشد باره خواستم که فرار کنم اما به کجا؟همیشه می گفتم که چرا زن شدم  کاش مرد به دنیا می اومدم چرا فکر می کنند زن
اینقدر نا توانه  که حتی اجازه فکر کردن نداره
اصلا چرا زن به دنبا اومده.


اجاره فکر کردن هم نداشتم اگه یک گوشه می نشستم به بدبختیهایم فکر می کردم رضا
می گفت به دوست پسرت فکر می کنی! می گفتم بابا اون تموم شد بیا فکر زندگیمون باشیم
.رضا..........


اگه می دونستم اینقدر ناپاکی  هیچ وقت
باهات ازدواج نمی کردنم  گفتم رضا جان
ناپاکیم چیه؟گفت شنیده ام دوست پسر داشتی باید ادبت کن (من سنی نداشتم که عروس شدم)پس ناپاکیم چیه.


هر روز که می رفت سر کار در رو قفل می کرد روزی 10بار نگ می زد اگه یک بار
تلفن مشغول بود حتما شبش کتک می خوردم اخه چرا به کدوم جرم؟میگفتم تلفن رو....می
گفت نه باید اینجوری ادبت کنم مگه من انسان نیستم عقل وشعور ندارم که تو بخواهی
ادبم کنی ،انگار من عروسک خیمه شب بازی بودم هر جوری می خواست با هم بازی می
کرد  من رو کتک می زد بعد با هامم می خوابید
حق نداشتم بگم نه ،چون می دونستم باز هم کتک می خورم یک روز داشتم شیشه رو پاک می
کردم  که ضربه ای خورد به سرم  چشمامو باز کردم دیدم برادر شوهرمه گفتم چرا
زدی ؟گفت تو ارایش کرده ای و بی حجاب جلو پنجره ایستاده اید اخه اون هم کلید
خونمون رو هم داشت ،از کجا شاهد رو می اوردم که شیشه پاک می کرده ام.


بعضی وقتها می گفتم خانه بابام بهتر بود !اونجا فقط از بابام کتک می خوردم وقتی
به بابام شکایت می کردم اونم می گفت شوهرت راست میگه رضا می گفت تو خونه برای خودم
ارایش کن !اگه یک وقتی می رفتم بیرون بای هر لباسی که خودش انتخاب می کرد تنم می
کردم باید لباسهام خیلی جذاب نباشه صورتم رو خوب می شستم  که مبادا چیزیاز ارایش روی صو رتم باشه  چون به رگ غیرتشون بر می خورد  تا اینکه یک روز که رفتم شهرستان خانه بابام
ضخمهای صورتم هنوز خوب نشده بود بابام فهمید .وقتی از همصرم جریان رو پرسید اون هم
من رو محکوم کرد  بابام عصبی شد  و دادو فریاد راه انداخت  می گفت اخرش تو ابروی مارو می بری  من کل کتهای رو که خورده بودم تعریف کردم دعوا
هم شروع شد همسرم به بابام گفت .تو اگر مرد بودی دختریت دوست پسر نمی گرفت !بابام
عصبانی شد و از خونه انداختش بیرون  من هم
خیلی خوشحال بودم بعد از کشمکشهای زیادی تلاقمو گرفتم.


پانزده سالم نشده بود که بهم می گفتند بیوه !(دست دوم مصرف شده)حالا که بیوه
شده بودم به قول خودشون دیگه باکره نبودم با این حال باز مثل یک کالا باز هم صاحبی
داشتم  که برای فروشم تصمیم بگیره  نمی دونستم این بار به کی فروخته می شم کاش که
صاحبم با انصاف باشه .نمی دونم که چطور بیان کنم در دلم به قول معروف دوباره منتظر
رهگذری بودم  اما اینبار رهگذر خودمانی بود
پسر خاله ام بود فقط پانزده سال داشتم باید دوباره ازدواج را تجربه می کردم انگار
ما به دنیاه امده ایم که فقط دستور بگیریم امید وار بودم ،که این یکی که پسر خالمه
می دونه چه زجرهای کشیده ام می تونه سختیهای را که کشیده ام جبران کنه نمی دونستم
که از چاله افتاده ام توی چاه یک ماه اول خوب بود تا به خودم اومدم دیدم  حامله هستم
.چون ظاهری زیبا داشتم برام شده بود درد سرارزو می کردم ایکاش نداشتم انقدر توی
خونه نشسته بودم  دیابت حاملگی گرفتم .اخه
چرا؟کی این رو گفته که زن انسان نیست ؟همسرم علی می گفت شما زنها عقلتون
ناقصه  اگه مردها نباشند شما فاجعه به بار
می ارید وقتی بچه ام پسر شد کلی خوشحال شدند دیگه را برگشتی نداشتم بابام گفته بود
با لباس سفید رفتی با کفن هم بر می گردی . بچه هم که داشتم هم بدتر ،اما شانزده
سالم نشده بود که مادر شدم من که هنوز خودم بچه بودم باید بچه داری می کردم  خیلی سخت بود کریه کردن شده بود کارم وبس،شوهرم
می گفت خیلی خوشگلی !باید انقدر بچه بیاری که پیرو شکسته بشی ،بعد از شش سال دخترم
هم به دنیا امد دیگه می خواستم زندگیم رو فدای بچه هایم بکنم  همیشه مطیع بودم  و هستم اخه چاری ندارم باید بسوزم و بسازم چون
نه پشت بانه ای دارم نه شغلی که بتونم خودم رو تامین کنم بارها ارزوی مرگ کرده ام
تا کی باید سرکوب بشیم اخه کجای دنیا دختر 13سالشون رو عقد می کنند بجز توی  جامعهای عقب افتاده مذهبی و سنتی نباشه .واقعا
را برگشتی ندارم جای هم نیست که حمایتم کنه .خیلی سخته زندگی من فدای افکار خرافات
پدرم و جامعه شده.ایا جای یا کسی هست جواب من رو بده؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مذهب از دید کارل مارکس

مذهب از دید((کارل مارکس))

برای المان نقد بر مذهب ،عمدتا به سر رسیده است و نقد بر مذهب پیش شرط همه  نقدهاست.موجودیت  دنیوی خطا-پس از انکه نیایش اسمانیش بر معبد و محراب مردود گردید –برملا شده است.انسانی که در واقعیت افسانه ای اسمانها،موجودی ما فوق بشر را جستجو می کرده وفقط بازتابی از خویشتن را یافته است،دیگر به ان تن در نخواهد دادکه فقط تصویر بدلی خودش فقط یک(موجود)غیر انسانی را بیابد.اوواقیعت حقیقی را جستجومی کرد و باید جستجو کند.
شالوده نقد غیر مذهبی عبارت از این است که. مذهب را می افریند ومذهب نیست که انسان را می افریند.ودر واقع ومذهب خود اگاهی وعاطفه انسانی است که یا هنوز خود را نیافته یا انکه تا کنون خود را دوباره گم کرده است .البته انسان ،موجودی انتزاعی نیست که خارج از جهان لمیده باشد .انسان در رابطه با جهان بشر ،حکومت وجامعه است.این حکومت و جامعه است که مذهب (یعنی)جهان اگاهی وارونه را می سازد.زیرا که این جهان وارونه است ومذهب،تئوری عمومی این جهان است،خلاصه ای از دائره المعارف انست،شکل عامه پسند منطق ان ست،جوهر شرف معنوی ان ست،شوروحرارت ان است،مکمل تشریفات ان است،بنیان کلی تسلی وتوجیه ان است.مذهب تحقق افسانه ای ذات انسانی است زیرا سرشت بشری دارای واقیتهای حقیقی نیست.بنابراین مبارزه علیه مذهب،مبارزه مستقیم علیه ان جهانی است که عطر معنوی ان،مذهب می باشد.
فقر مذهب ضمن انکه بیان فقر واقعی است،در عین حال اعتراض علیه فقر واقعی نیز می باشد.مذهب اه وفغان مخلوق در تنگنا افتاده است،احساس به یک جهان بی احساس است،همانطوری که روح یک کیفیت بی روح است.مذهب تریاک مردم است.
مذهب به مثابه خوشبختی تخیلی  مردم است واز بین بردنش به مثابه مطالبه خوشبختی واقعی انهاست.مطالبه کنار گذاشتن خیال پردازی ها در مورد کیفیت ان است،مطالبه کنار کذاشتن کیفیتی است که به خیال بافی ها احتیاج دارد .بنابراین نقد بر مذهب ،نطفه نقد برزخی است که جلوه قدس ان،مذهب است
نقد،گلهای سیالی  زنجیرها را پر کرده است،نه به خاطر انکه انسان زنجیر خشک وکسل کننده ای را حمل کندبلکه به خاطر انکه زنجیررا به دور افکندوگلهای زنده را بچیند.نقد بر مذهب،انسان را از اشتباه بیرون می اورد تا به این ترتیب فکر کند،عمل نماید،واقیت خود را همچون انسان ازاشتباه بیرون امده  وبر سر عقل امده ای،ترسیم نمایدوبه این ترتیب بگردخودبگرد خورشید واقعی خویش بچرخد.تا زمانی که انسان بگرد خود بچرخد،مذهب فقط خورشیدی تخیلی ایست که بگرد انسان می چرخد.
بنابراین وظیفه تاریخ است که بعد از انکه حقیقت اخرت از میان رفت،حقیقت دنیا را مطرح سازد.وظیفه فلسفه-که در خدمت تاریخ قرار دارد-این است که بعد از برملا شدن اشکال مقدس  از خود بیگانگی انسان،در وهله اول از خود بیگانگی را دراشکال نامقدس ان افشا نماید.به این ترتیب نقد بر اسمان مبدل به نقد زمین،نقد مذهب تبدیل به نقد بر حقوق و نقد بر الهیات مبدل به نقد بر سیاست می گردد.